BASE I am thankful for being sick once in a while, because it reminds me that I am healthy most of the time
a joke sam was near the end of his long life.his children stood around the bed,waiting to hear his last words.finally he said "kids your mother and i have been married for more than 50 years and she cooks like an angel .even now i smell a cake .sarah be good and go and get me a piece .in a few moments sarah was back in the room. sarah her father asked,"where is the cake i asked you to get?"mamma says you cant have any .its for your funeral tomorrow." (ترجمه متن) سام در نزدیکی پایان زندگی طولانیش بود.فرزندان او اطراف تخت خواب ایستاده بودند و منتظر شنیدن آخرین حرف های او بودند.سرانجام او گفت:بچه ها مادر شما و من بیش از 50 سال است که ازدواج کرده ایم.او می تواند مانند یک فرشته آشپزی کند.حتی حالا هم من بوی پختن یک کیک را می شنوم .سارا لطف کن و برو برایم یک تکه کیک بیاور. ظرف چند لحظه سارا به اتاق برگشت.پدرش پرسید:سارا کیکی که از تو خواسته بودم بیاوری کجاست؟ سارا جواب داد:مامان می گوید شما نمیتوانید کیک را بخورید.آن برای مراسم تشییع جنازه ی فردای شماست!!!! نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ “Life is like a bar of soap, once you think you’ve got a hold of it, it slips away.” آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|